بام ایران

خبری فرهنگی آموزشی ورزشی

بام ایران

خبری فرهنگی آموزشی ورزشی

۱۸ سال زندگی در قرارگاه اشرف (قسمت یازدهم)

دوستانتان از صحنه درگیری مطلب خاصی به شما نگفتند؟

یکی از آنها خاطره‌ای تعریف کرد که بد نیست اینجا بازگو شود تا ببینید رافت و عطوفتی که سازمان و مسعود رجوی از آن دم می‌زد به چه گونه بود. استراتژی سازمان در عملیات فروغ، استراتژی «پرچم نظامی» بود. یعنی هر کس که جلوی شما را گرفت او را بکشید و این «هر کس» یعنی پاسدار.
یکی از دوستان تعریف می‌کرد که تعدادی از نیروهای پاسدار را در عملیات فروغ اسیر کردیم و آنها را با دست بسته در گوشه‌ای نگه داشتیم. هوا خیلی گرم بود و اینها تشنه بودند. یکی از افراد پیش فرمانده گردان یعنی عبد الواهب فرجی (افشین) رفت و از او پرسید با این اسرا چه کار کنیم؟ افشین که علاقه زیادی به کلت داشت اسلحه‌اش را بیرون آورد و با اشاره گفت همه آنها را آب بدید.
با اشاره افشین همه اسرا تیر باران شدند و اجساد آنها روی هم ریخته شد و از آن عکس گرفتند. این عکس تا مدتها به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای عملیات فروغ جاویدان در جلسات معرفی می‌شد.

 بازتاب شکست عملیات فروغ در داخل سازمان چطور بود؟

بازتاب این شکست آنقدر وحشتناک بود که مسعود تنها یک هفته بعد از آن، اعلام نشست عمومی کرد و دستور داد تا همه نیروها حتی مجروحین را از بیمارستان به این نشست بیاورند. من آن موقع در بیمارستان بستری بودم با همان تخت بیمارستان مرا به سالن آوردند. وضع خیلی خراب بود و اکثر نیروها بریده بودند. از یک طرف به تهران نرسیده بودیم و از آن بدتر اینکه دوباره به عراق برگشتیم و نمی‌دانستیم آینده چه می‌شود. آتش بس هم که برقرار شده بود.

سازمان برای ترمیم این وضعیت چه کار کرد؟

مسعود در آن نشست شروع به توجیه کرد و این کار را هم خوب بلد بود. مثلا می‌گفت ما در این عملیات 1500 کشته دادیم در حالی که توانستیم 55 هزار نفر از نیروهای رژیم را بکشیم(!) و حرف‌هایی از این دست. با این حال فضای بعد از مرصاد بسیار سنگین بود. سازمان برای شکستن این فضا اقدام به وارد کردن نیروهای جدید از اروپا کرد. به آنها می‌گفتند چند ماه برای آموزش بیایید و هر کس که خواست می‌تواند بعد از آموزش برگردد. مسعود می‌گفت ما خودمان را برای عملیات فروغ 2 آماده می‌کنیم، ولی دیگر فایده‌ای نداشت. این وضع ادامه پیدا کرد تا اینکه بعد از حمله امریکا به عراق به اوج خود رسید.

 با نیروهای بریده چگونه رفتار می‌کردند؟

روال بر این بود که وقتی کسی از سازمان می‌‌برید، ابتدا سعی می‌کردند با صحبت او را منصرف کنند اگر جواب نمی‌داد در جلسه عمومی موضوع را مطرح می‌کردند و رکیک‌ترین توهین‌ها به او می‌شد. اگر باز هم جواب نمی‌داد مسئولان عالی رتبه سازمان با او صحبت می‌کردند و در نهایت تحویل زندان ابوغریب می‌شد. در این مقطع به اصطلاح می‌گفتند «نفت او سوخته و آتش به فیتله رسیده است.»

 شما بعنوان کسی که تا سال 83 در سازمان حضور داشتید بفرمایید فضای بعد از شکست مرصاد تا سال 83 در سازمان چطور بود؟

همان طور که گفتم اوضاع بعد از حمله آمریکا به عراق بسیار وخیم شد و این فضا با اتفاقات دیگری مثل خلع سلاح سازمان و دستگیری مریم در پاریس دیگر قابل تحمل نبود. نیروها هم هر روز بیشتر به تناقض می‌رسیدند و سازمان برای جمع کردن خود به هر دری زد. در مقطعی اعلام شد هر کس تناقضی دارد بیاید و مطرح کند ولی منتظر جواب نباشد.
هر هفته جمعه‌ها جلسه عمومی تشکیل می‌شد و در آن به بررسی اوضاع داخلی ایران می‌پرداختند و در آخر هر جلسه به این نتیجه می‌رسیدند که رژیم ایران تا آخر این هفته سقوط خواهد کرد. دیگر این حرف‌ها در بین بچه‌ها حالت جوک پیدا کرده بود.

این تناقض‌هایی که می گویید چطور شکل می‌گرفت؟

این تناقض‌ها به خاطر دروغ‌هایی بود که از طرف سازمان به بچه‌ها گفته می‌شد. مثلا مسعود می‌گفت رهبری سازمان در هر حالی جلودار سازمان خواهد بود ولی ناگهان ما دیدیم نه تنها آنها اصلا در عراق نیستند بلکه مریم در فرانسه دستگیر شده است.
یا مثلا اگر قرار بود پولی از سازمان خرج شود مسئولین می‌گفتند این پول خون شهداست و نباید آن را به راحتی خرج کرد ولی خودشان در خرج این پول‌ها از همه بدتر بودند.
 

ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد