بام ایران

خبری فرهنگی آموزشی ورزشی

بام ایران

خبری فرهنگی آموزشی ورزشی

۱۸ سال زندگی در قرارگاه اشرف(قسمت دهم)

نیروهایی که در این عملیات شرکت داشتند شامل 3 دسته می‌شدند یک دسته اعضای قدیمی سازمان که آموزش دیده بودند، یک دسته اعضایی که از کشورهای دیگر اضافه شدند و دیگری هم اسراء سازمان. در مورد دو دسته آخر قدری برایمان توضیح بدهید.

نیروهایی که از خارج آمده بودند آموزش ندیده بودند و با این انگیزه در عملیات شرکت می‌کردند که از این خوان نعمت بهره‌ای ببرند و به این امید بودن که مثلا رژیم تغییر کند و آنها به پست و منسبی برسند که اکثرا هم در عملیات کشته شدند. اما وضعیت اسرا از این هم وخیم تر بود.

 چطور؟

برخی از این اسرا، اسیران ایرانی موجود در زندان‌های عراق بودن که آنجا به بدترین شکل با آنها رفتار می‌شد. سازمان از این فرصت استفاده کرد و به آنها گفت اگر برای شرکت در عملیات به ما بپیوندید آزاد خواهید شد. برخی از آنها به این امید که بتوانند در حین عملیات فرار کنند، قبول کردند. اما غالب این اسرا کسانی بودند که در عملیات آفتاب اسیر شده بودند که تعدادشان به حدود 300 نفر می‌رسید. این اسرا بیشتر از نیروهای ارتش بودند که در سردشت، تعدادی در فکه و تعدادی هم حین عملیات چلچراغ اسیر شده بودند و همه این اسرا در پادگان «دبس» در کرکوک نگهداری می‌شدند که اردوگاه اسرای سازمان بود.


وقتی عملیات شروع شد سازمان مجبور بود از حداکثر نیروها استفاده کند بهمین دلیل سراغ این اسرا رفت.
برخی از اسرا اعلام آمادگی کردند که تعدادشان کم بود. بقیه آنها را در اتاقی حبس کردند و مقداری آب و غذا برایشان گذاشته و به آنها گفتند هر موقع در عملیات پیروز شدیم می‌آییم سراغ شما و رفتند.


یکی از مسئولان عملیات به نام «احمد واقف» گفت روز دوم مجددا سراغ آنها رفتیم و گفتیم ما توانستیم کرمانشاه را تصرف کنیم هر کس می‌خواهد بیاید. تعدادی گول خوردند و آمدند و مابقی را دوباره حبس کرده و رفتیم. به این ترتیب حدود 40 نفر از اسرا در عملیات شرکت کردند که اکثر آنها در صحنه عملیات گریختند. سازمان هم این موضوع را می‌دانست ولی می‌گفتند چاره‌ای نیست باید تعداد نیروها را افزایش داد. این زمانی بود که «کرند» در حال تصرف توسط نیروهای ایران بود و این یعنی محاصر نیروهای سازمان در اسلام آباد.

شما در عملیات مرصاد هم در توپخانه بودید؟

بله، فرمانده لشکرمان هم مهین رضایی معروف به آذر بود. روز عملیات یک توپ 122 همراه 2 دستگاه آیفا مهمات تحویل ما شد که 4 نفر بودیم. تا اسلام آباد درگیری خاصی نداشیتم تا اینکه به حسن آباد رسیدیم. آنجا درگیری کوچکی رخ داد ولی توانستیم راه را باز کنیم. تا به تنگه چهار زبر (تنگه مرصاد) رسیدیم که درگیری اصلی شروع شد. حوالی 10 صبح بود که از ناحیه شکم مجروح شدم و من را به زیر پل حسن آباد منتقل کردند که اکثر زخمی‌های مرصاد آنجا بودند.


از حسن آباد به فرمانداری اسلام آباد رفتیم تعداد زخمی‌ها خیلی زیاد بود و اکثرا حال وخیمی داشتند .ما را از آنجا به کرند و سپس به سر پل ذهاب بردند و از سرپل ذهاب بوسیله هلی‌کوپتر عراقی ما را به بیمارستانی در بغداد منتقل کردند.
هوا در حال تاریک شدن بود که تعداد زخمی‌ها در بیمارستان بقدری شد که مابقی مریض‌ها را از آنجا منتقل کردند و بیمارستان بصورت کامل در اختیار سازمان قرار گرفت.


من از ناحیه شکم تیر خورده بودم و حال خوبی نداشتم. جالب اینجاست که بعد از اتمام عملیات و شکست کامل سازمان برخی نیروها پیش ما می‌آمدند و به دروغ می‌گفتند که کرمانشاه را تصرف کردیم و آنجا مستقر هستیم! من 8 ماه بستری بودم و بعد از آن هم تا 2 سال تحت نظر دکتر قرار داشتم. 

ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد